فک میکردم اینجا فقط با خودمم، میتونستم شلنگ تخته بندازم، چار ساله کارم نوشتنه، اما اینجا فقط شلنگ تخته انداختم، از وقتی جدا شدم خب دیگه نتونستم کتابمو بنویسم، چون کتاب نوشتن یه ذهن کم سو میخواد، ینی کم سوی کم سو هم نه ها، منظورمو اشتباه رسوندم، یه ذهن میخواد که درد خودش رو زیاد نداشته باشه. اینجور شد که تو فصل چندم از کتاب اونو گذاشتم کنار، چون نمیشه نوشت، خب الحمدلله دانشگاه وضعیت بهتری داره، زندگی گه‌گاه میل داره که تخمی باشه اما خب احساس میکنم فائق میام به تخمی بودنش، maybe. و من هنوز نمیدونم چند نفر میخونن اینجارو، ولی چون نمیخوام معلوم باشه که کیَم، که چون تا وقتی بدون کیَم مجبورم جسارت‌نویسی نکنم، من ولی اینجا به نازک‌آرایِ روح خودم دارم میکنم، شاید کار خوبی نباشه، اما خب.

یه صدا از پشت داره میاد که جوگیر نباش، idiet. 


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

لوازم آرایشی و بهداشتی تیراژه شهرکرد منبع تحت فشار خيزش ملي در حمايت از کالاي ايراني keshavarzi پارکت لمینت آذرخش دکور کلینیک فنی و تخصصی بتن ایران Dawn آسیاب بلاگ زهرا باقری