شادی عدم غم نیست، شادی کنار آمدن با غم است. دعوتی رسمی است از غم که بیاید کنار ما زندگی کند، او را به دیگران معرفی کنیم و بگوییم دوستان این غم من، غم من، دوستانم. [پ]
آدمها فرار میکنند از غم، برایشان هیبتی ترسناک و افسرده کننده دارد. این غم راستگو ترین موجودیست که می تواند کنار ما زیست کند، آدمهایی که نمیخواهند و نمیتوانند جنگجویی اندوهگین باشند، تلاش میکنند جنگجویی مست باشند، جنگجویی لاشعور، انقدر در برابر ماهیت مهربان و زیبای رنج و اندوه شکنندهاند و در عین حال نمیتوانند از آن فرار کنند که به بیراهههای شعور میزنند. مست شمشیر میزنند، گاهی حتی از این میدان فرار میکنند.
تو میتوانی چنگ به هر افیونی بزنی که غم را حس نکنی، هر چیز که فکرش را میکنی، خودت و یا با انسانهای دیگر. تا اخر عمر یا نمیجنگی یا مست میجنگی، اختیار تماما با توست.
میتوانی بگویی دنیا جای خوبیست، راحت باش، بگو دنیا جای خوبیاست و برای خوبی نجنگ، مست کن و از این خماری منزجر کنندهات لذت ببر، بله، در دنیای زیبایت ثلث انسانهایش خلا و آب ندارند، چه دنیای زیبایی! در دنیای زیبایت، با همین قدرت تفکری که تو داری انسانهایی همینگونه زیستهاند که بعد از هزاران نسل هنوز هیچ قدرتی برای همزیستی ندارند.
اشتباه نکن، صحبت از افسردگی و از پا افتادن نمیزنم، اینجا، این سطحی که زیر این اتمسفر پارهپاره گستره شده، زیبا نیست، ولی میتواند بینهایت زیبا باشد. تو میتوانی چشمهایت را ببندی و هیچ چیز نبینی، بله، حق داری گسترهی وجودت به اندازه شانههایت یا عرض تخت خوابت باشد، میتوانی چشم هایت را باز کنی و دنیا را ببینی و اگر خواستی برایش بجنگی، ایرادی ندارد، اشک بریز و بجنگ، اما بجنگ. سینهات را به اندازه تمام زیباییها و زشتیها پهن کن. تو قویتر از آنی که دوستی با رنج و غم تو را زمین بزند.
[پ] : دال دوست داشتن، حسین وحدانی
درباره این سایت